مامان تلويزيون را روشن مي كنه ، ميگه اين كيه ؟ ميچرخم سمت تلويزيون ، صحنه دادگاهه و متهمي كه داره حرف ميزنه ، برمي گردم كه : " نميشناسم ، ولش كن بابا " ؛ يك آن ذهنم متوقف ميشه ، چشم هاش ... ، برمي گردم باز سمت تلويزيون ، اين ابطحيه ؟ ... آره ، اين چشم هايي كه انگاري هميشه تهش داره ميخنده ماله ابطحيه ...
براي ديدن اين دادگاه بايد صداي تلويزيون را مي بستي و فقط نگاه مي كردي ، چشم هاي ابطحي همه چيز را برات مي گفت !
وحشتناک بود الهام .....بیچاره ابطحی...چقدر داغون شده بود......
پاسخحذفسلام / الهام خاتون /
پاسخحذفخونه جدید مبارک ! /باورت میشه من همون اولش تحمل دیدن چشماشو هم نداشتم / خوشالم اومدی باز /
هوم!
پاسخحذفچه می توان گفت از بازی زمانه؟!
خوشحالم که دوباره پیدات کردم. دلم برات خیلی تنگ شده بود...
پاسخحذفخب قبلی که به خاطر عزا بود /
پاسخحذفاین یکی ولی به خاطر این 38 / دیکتاتوره / نظر نمیخواد / [چشمک] /