خب، من این دنیا را به ...م بقال سر کوچه مان هم نمی گیرم، تا وقتی کافه ای پیدا می شود که با همه دل تنگی هایت بروی آنجا و کافه چی اش محکم بغلت کند و بگویی که دلت برایش تنگ شده بوده...
Fogbow
شهریور ۱۲، ۱۳۸۹
شهریور ۰۴، ۱۳۸۹
...
ما نقش بازی می کنیم
.
.
.
هی پک به پک بغض ها را فرو می دهیم
.
.
.
با هر بازدم خنده بالا میاوریم
.
.
.
سیگار بهانه است
مرداد ۱۵، ۱۳۸۹
مرداد ۱۰، ۱۳۸۹
مرداد ۰۶، ۱۳۸۹
از نو...
کار و زندگی ٍ آدم نوشتن باشد و این همه کلمه ها برایش غریب...
شاید کم کم آشتی کردیم، من و خودم و کلمه ها...
اشتراک در:
پستها (Atom)